جدول جو
جدول جو

معنی باریک ریس - جستجوی لغت در جدول جو

باریک ریس
(شِ کَ رَ دَ / دِ)
آنکه خیال بیهوده کند و بدان روز بروز نزارتر و لاغرتر شود:
زین حروفت شد خرد باریک ریس
نسخ میکن ای ادیب خوشنویس،
مولوی،
دفع او را دلبرا بر من نویس
هل که صحت یابد این باریک ریس،
مولوی،
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
کنجکاو، زیرک، باهوش، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس، برای مثال اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریک بینش ببست (سعدی۱ - ۱۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَ نَنْ دَ / دِ)
سخت گیر. کسی که در کارها بسیار خرده گیرد: مرد (بوالحسن عراقی) دبیر سخت بدخو بود و باریک گیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 549). و چنان گفتند که زنان او را دارو دادند که زن مطربۀ مرغزی را بزنی کرده و مردی سخت بدخو بود و باریک گیر. (ایضاً ص 549) ، بمعنی تمییز کردن و تفرقه نمودن میان دو چیز باشد. (برهان) (جهانگیری). تمییز و تفرقه. (غیاث) (جهانگیری) (دمزن). بمعنی تفرقه کردن میان دو چیز. (انجمن آرا) (آنندراج). بمعنی تمییز و تفرقه در نسخۀ دیگر دیده نشده. (انجمن آرا). فرق کردن. (سروری). و در جهانگیری به معنی تمیز و تفرقه گفته چنانکه گذشت در نسخۀ دیگر دیده نشده. (رشیدی). فرق و تمیز. (شعوری ج 1 ورق 165). فرق کردن باشد چنانکه کمال الدین اسماعیل گفته است:
کسی که دست چپ از دست راست داند باز
به اختیار ز مقصود خود نماند باز.
(از انجمن آرا) (آنندراج) (معیار جمالی).
، بمعنی بازماندن وواماندن. بمعنی نارسیده هم هست. (برهان) (آنندراج) (دمزن). واماندن و نارسیدن. (سروری) (شعوری ج 1 ورق 165).
لغت نامه دهخدا
آنکه فکر ظریف دارد، باذکاوت، بصیر، بافراست، (دمزن)، دارای قوه مدرکۀ نافذ و دقیق، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آنکه ران باریک دارد: قعواء، زنی باریک ران، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ وَ دَ / دِ)
آنکه به امعان نظر بنگرد چو ستاره شناس و مانند آن، (آنندراج)، آنکه به امعان نظر بنگرد، (ارمغان آصفی)، رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 140 شود، باهوش و زیرک، (ناظم الاطباء)، زیرک و هوشیار، تیزنظر، دقیق، فطن، (مهذب الاسماء) (دهار)، مدقق، صحصح، صحصوح مرد رسادانای امور، باریک بین، (منتهی الارب)، ظریف بین، پر از فراست، ظرافت، (دمزن)، کسی که در حرکات بستگان و دوستان دقیق میشود و جزئیات را دیده دل تنگ میگردد: فلان باریک بین است و از دوستان خود زود دل تنگ میشود، (فرهنگ نظام) :
حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشۀ خویش از آن،
نظامی،
ز غمزه لعل داران کمان ساز
همه باریک بین و راست انداز،
نظامی،
شه از رای دانای باریک بین
ز خجلت سرافکنده شد بر زمین،
نظامی،
اجل چون بخونش برآورد دست
قضا چشم باریک بینش ببست،
سعدی (بوستان)،
بخون کسی چون اجل برد دست
قضا چشم باریک بینش بست،
سعدی (بوستان)،
رای باریک بین خسرو حشمت آیین متوجه انقیاد باریک شده، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 492)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
محبوبۀ شخصی بنام اپی من بوده است. عادت یونانی هابنا بر نقل کنت کورث این بود که اطفالشان را وقتی بحد بلوغ میرسیدند به قصر پادشاه میفرستادند تا در آنجا خدمت کنند و خدمات آنان با کارهای خدمه تفاوت زیادی نداشت. اینها بنوبت در پشت اطاق پادشاه کشیک می دادند. در موقع شکار و جنگ با پادشاه بودند. از مزایای آنان بود که در سر میز پادشاه غذا با او صرف می کردند. نوجوانی بنام هرمولائوس نام از خانوادۀ نجیبی جزو این دسته بود، و روزی چنین اتفاق افتاد که او گرازی را مجروح ساخت و حال آنکه اسکندر می خواست آن را شکار کند. بر اثر این قضیه اسکندر او را مجروح کرد و چوب زد هرمولائوس نزد عاشق خود سوسترات رفت و تن خود را به او نشان داد. سوسترات پس از دیدن این واقعه با کینه ای که از پیش داشت تصمیم گرفت که اسکندر را بکشد، لذا با اشخاصی بنام: نیکوسترات، آن تی پاتر، آس کله پیودور، فیلوتاس، آن تیکلس، الاپ تونیوس، اپی مه نس، همداستان شد و با هم کنکاش کردند که اسکندر را بکشند... پس از 32 روز انتظار اتفاقاً شبی که همه آنها کشیکچی بودند دم درب سفره خانه اسکندر جمع شدند تا برحسب معمول پس از صرف غذا او را به اطاق خواب ببرند ولی صرف غذا بطول انجامید و بعد بازیهای ضیافت شروع شد. در این وقت هم قسمها نگران شدند که مبادا ضیافت تا صبح امتداد یابد زیرا رسم این بود که در طلیعۀ صبح کشیک عوض میکردند و اگر چنین میشد زودتر از هفت روز دیگر نوبت کشیک آنان نمیرسید حال آنکه ممکن بود در این وقت راز آنها فاش شود. ضیافت تا نزدیکی صبح امتداد یافت و چون اسکندر برخاست کنکاشیان دور او را گرفتند تا بخوابگاهش برند. در این وقت زنی که همه در باره اش می گفتند عقل درستی ندارد ولی عادت داشت آزادانه داخل خیمۀ اسکندر گردد دویده و او رادر حالی که به طرف خوابگاه روانه بود نگاهداشته گفت بسفره خانه برگردیم. اسکندر خندیده گفت عقیدۀ خدایان خوب است... در این وقت کشیک کنکاشیان به آخر رسید و کشیکچیان دیگر آمده بودند که جای آنها را بگیرند ولی کنکاشیان به این امید که شاید موفق شوند بجای خوداصرار ورزیدند. اسکندر پافشاری آنها را ستود و به هر یک انعامی داده گفت بروید آنها بازگشت کردند و به انتظار شبی دیگر بودند. در این بین اپی مه نس تصمیم خود را تغییر داد و راز رفقای خود را ببرادرش اوری لوک بروز داد و حال آن که پیش از آن او بکنکاشیان می گفت برادرش را در کنکاش خود داخل نکنند. اوری لوک همین که از راز برادر آگاه شد در حال قضیۀ فیلوتاس در نظرش مجسم گشت و امر کرد اپی مه نس را توقیف کردند. در باب افشاء شدن راز کنکاشیان آریان گوید که اپی من نامی از آن ها رازشان را به محبوب خود خاریک لیس بروز داد و او هم به اوری لوک گفت و بقیۀ داستان همان است که گذشت. (از ایران باستان ج 2 ص 1746 و 1747 و 1756)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ رَ)
لاغر و نحیف شدن. تکیده شدن: روز بروزباریک میریسد، پیوسته لاغرتر میشود. لاغر شدن: ای فلان چرا این روزها باریک میریسی (یعنی لاغر شدی). این معنی مجاز است. (از فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
خرده بین دقیق کنجکاو، زیرک هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریک بین
تصویر باریک بین
خرده بین، کنجکاو
فرهنگ فارسی معین
دقیق، روشندل، کنجکاو، موشکاف، نکته بین، نکته سنج، هوشیار، باریک اندیش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دقیق، ظرافت، دقیق و موشکاف
دیکشنری اردو به فارسی